رومئو و ژولیت (قسمت2)مطلب ارسالی ازhamidreza
 
اموزشی - تفریحی - سرگرمی - اموزش نویسندگی
 
 
12 آذر 1391برچسب:, :: 20:15 ::  نويسنده :

صحنه دوم

(کپیولت-کنت پاریس و خدمتگاری وارد می شوند)

 

کپیولت :امامونتاگیو هم به به قدر من مسئول است

وکیفرمان یکسان وسخت نیست به گمانم*

برای سالخوردگان تاصلح و آرامش را حفظ کنند.

پاریس: برای مردان شرافتمند-چون شمادو تن

دریغ است که اینهمه سال با کینه سر کنید.

اکنون سرور من پاسخ تقاضای مرا چگونه می دهید؟

کپیولت: چیزی نه بیشتر از ان چه تا کنون بارها گفته ام.

دخترک من خام است و با این جهان بیگانه.

هنوز چهارده بهار را پشت سر ننهاده.

بگذارید دوبهار دیگربه جهان فخر فروشد

تنش رسیده شود خونش شاید بجوشد

پاریس: جوانتر از او بسیار دیده ام که مادرانی خوشبختند.

کپیولت: مادرانی خوشبخت شاید اما آسیب دیده.

زمین جز او امید دیگری برای من ننهاده

و او تنها بانوی من است در زمین.

بااین حال جلبش کنید پاریس عزیز دلش را به دست آورید.

خرسندی من تنها جزیی از رضایت اوست

و اگر دل کوچکش را به شما بسپارد

خرسندی مرا نیز به همراه خود دارد.

بر آنم که امشب به سنت دیرین جشنی بگیرم

و میهمانان بسیاری را فرا خوانده ام

آنها که دوست می دارم ازجمله شمارا

همچون تنی دیگر بر شمار دوستانم می افزایم.

سرای حقیر من امشب میزبان ستارگان زمینی است

تا آسمان تیره ی شب را نورباران کنند.

ضیافتی چنان که جوانان نیرومند

در فصل بهار بر فراز کوهساران احساس می کنند

هنگامی که زمستان لنگ لنگان دور می شود.

در خانه ی من میان شکوفه های رازیانه بگردید

همه را گوش کنید همه را تماشا کنید

و به آنکه شایسته تر است دل ببندید.

دختر من هم یکی از بیشمار دختران است.

یکی بیش نیست در شمار اما یگانه است.

با من بیایید.(به پیتر خدمتگار نزدیک می شود و فهرست میهمانان را به او می دهد)

برو پسر راه بیفت.

در شهر ورونا بگرد و این نامها را بجوی.

هر که نامش در اینجاست دعوت کن و بگو

در خانه ی من امشب به روی آنها باز است.

(کپیولت و پاریس خارج می شوند)

پیتر: هر که نامش در اینجاست پیدا کن.

در اینجا چه نوشته کفاش با خط کش

خیاط با قالب کفاشی ماهیگیر با قلم

و نقاش با تور ماهیگیری سر و کار دارد.

اما من باید این نامها را بجویم

که مرقوم شده من از کجا بدانم کیست که نامش را

در اینجا مرقوم فرموده اند.باید با سوادی پیدا کنم.

آهان!بخت یار من بود.

(رومئو و بن ولیو وارد می شوند)

بن ولیو: (به رومئو)عجب آتشی آتش دیگر را خاموش می کند

و دردی موجب تسکین دردی دیگر.

سرگیجه داری برعکس بچرخ سرگیجه می رود.

اندوهی یا دیدن اندوهیدیگر می کاهد.

بگیریم چشم تو دچار بیماری است

داروی تلخی در آن بریز التیام می یابد

رومئو: پمادی از برگ بارهنگ عالی است.

بن ولیو: برای چه کاری لطفا؟

رومئو: برای خراش پا خون را بند می آورد!

بن ولیو: دیوانه شدی رومئو؟

رومئو: دیوانه نه اما بیش از دیوانگان در بندم.

پشت دری بسته بی آب ودانه

شلاق خورده و مجروح و-سلام دوست من!

پیتر: ( سر رسیده)خدا یارتان آقا سواد خواندن دارید؟

رومئو: بله می توانم بخوانم آنچه بر پیشانیم نوشته.

پیتر: خواندن آن سواد نمی خواهد.خدا اجرتان بدهد

آیا چیزی که اینجا نوشته شده بلدید بخوانید؟

رومئو: اگر خط وزبانش را رابشناسم.

پیتر: جوان صادقی هستید خدا نگهدارتان.(می خواهد برود)

رومئو: صبرکنم جانم خواندن می دانم(نامه را می خواند)

سینیور مارتینو-همسرودخترانش

کنت آنسلم-وخواهران وجیهش

بیوه ی ویترو ویو

سینیور پلاسنتیو و خواهر زاده های دلفریبش

مرکوشیو و برادرش والنتاین

عموی من کپیولت-همسر و دخترانش

خوهر زاده ی زیبایم روزالین و لیویا

سینسور والنسیو و عموزاده اش تیبالت

لوچیو و هلنای زنده دل

چه جمع دلفریبی.به کجا دعوت شده اند؟

پیتر: اون بالا.

رومئو: برای چه؟شام؟

پیتر: برای منزل ما.

رومئو: منزل چه کسی ؟

پیتر: منزل اربابم.

رومئو: البته حق باتوست اول باید این را می پرسیدم.

پیتر: بدون اینکه سؤال کنید می گویم.ارباب من همان کپیولت بزرگ و

پولدار است.و شما جوان رعنا اگر از طایفه مونتاگیو نباشید قدم رنجه

کنیدو جام شرابی بپیمایید.خدا نگهدارتان.

(پیتر خارج می شود)

بن ولیو: دیدی رومئو در این ضیافت سالانه ی کپیولت ها

روزالین زیبا هم که اینهمه دلت را ربوده خواهد آمد.

زیبارویان ورونا همه جمعند

تو هم در آنجا حاضر شو و با چشمانی منصف

چهره اش را با دیگرانی که نشانت خواهم داد قیاس کن

تا ببینی در میان جمع قوی تو کلاغی بیش نیست.

رومئو: چشم سر باخته اگر به مذهبش پشت کند مرتد است

و اشک آری به کیفر دروغ بدل به آتش خواهد شد.

و این چشمهای همواره غرق آب

این بدعتگذاران شفاف آنگاه سوزاندنی است.

کسی زیباتر از محبوب من؟ خورشید جهاندیده

یگانه تر از او از آغاز خلقت ندیده .

بن ولیو: آه زیباییش تو را فریفت چون تنها دیدیش

خودش را با خودش سنجیدی با یک چشم.

ترازوی بلورین چشمها را به میان زیبایان دیگر ببر.

عشق خود را با وزنه های دیگر بسنج

با ستارگانی که در این مجلس نشانت خواهم داد

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ هنر ایران زمین خوش اومدی عزیزم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اموزشی - تفریحی - سرگرمی - اموزش نویسندگی و آدرس honariranzamin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 27413
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1